امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

درخت حیرت



درخت حیرت
شاهکار استاد عاملی

خیالم رفت تا "نیما"




 خیالم رفت تا "نیما"
 به یوش و جنگل و صحرا
تو گفتی "منزوی"باشم
که عاشق را غزل بهتر

اگر زخم تبسم را،
زبان درد وا میشد
نمیشد داد آرامش ،به آتش زیر خاکستر


امیرعاملی
نقاشی نگار

برایت نقش خواهم بست

برایت نقش خواهم بست
روزی شکل آدم را
ولی بینی در آن تصویر مبهم
چهره غم را
 
به حوّا میخورم سوگند ،
آن زن مادر اوّل
که تعلیمت نداد آدم
قشنگیهای عالم را
 
چه غیر از خاطری موهوم
از قابیل یادت هست؟
بکش بر روی این دفتر
همان تصویر مبهم را
 
از اول پشت مادر خم شد
و پشت پدر لرزید
بیاد آور اگر دریافتی
در خویش آن دم را
 
و جنگ آغاز شد
بین برادرها و می دانی
تو از من خوبتر آن
جنگ نامردانه با هم را
 
هنوزم جنگ هست و
رنگ هست و آدم و حوا
نمیدانند نامحرم،
 نمیدانند محرم را
 
ولیکن دوستان و دشمنان
 را میشناسم من
نخواهم خورد بیهوده
 فریب رنگ پرچم را

امیر عاملی

غزل التماس

غزل التماس

گاهی به من که کشته ی عشقم سری بزن
یعنی سری به خانه ی بی همسری بزن

فال نخست ،حال مرا کرد منقلب
دیوان خواجه را ورق دیگری بزن

مسجد که بسته بود مشو نا امید از او
میخانه را به نام عبادت دری بزن

با اینهمه گناه ؛ امیدم به رحمت است
ای مرغ التماس ! به بالا پری بزن

بر مرکبی سیاه ،به درگاهت آمدم
شرمنده ام مگو که در دیگری بزن

#امیر _ عاملی

فال نخست


فال نخست

حال مرا کرد منقلب

دیوان خواجه را
ورق دیگری بزن

امیرعاملی

گاهی به من که کشته ی عشقم سری بزن



 گاهی به من که  کشته ی عشقم سری بزن

یعنی سری به  خانه ی بی همسری بزن

مسجد که بسته بود مشو نا امید از او
میخانه را برای عبادت دری بزن

امیر  عاملی
نقاشی نگار

با نامه ای سیاه به سوی تو آمدم


با نامه ای سیاه به سوی تو آمدم
شر منده ام ؛ مگو که در دیگری بزن

شعر : امیر عاملی         
نقاشی :  نگار

دکان دین

به سینه تا نزدم
سنگ شیخ چرکین را
دعا نکرده شنیدم 
جواب آمین را
شنیدنی است
 صدای خدا ،عجب زیباست
سبک کنیم اگر
بار گوش سنگین را

ز دین  دکان دو  "بر"
 ساخت زاهد کاسب
و میخورد همه ی عمر
 نان این  دین را

به دست بی ترک شیخ
بوسه زد جاهل
ببین به دین تفاخر
 دروغ تمکین را

به "جنتی" و جهانت
 به کام میگردد
چنین بهشت حرام است
 ما مساکین را؟

تمام شد غزل اما ؛
چگونه پاک کنم
ز خاطرات تو ،
شعری که هست غمگین را

امیر عاملی

غیر از وفا سراغ ندارم بغیر دوست




غیر از وفا سراغ ندارم بغیر دوست
در جام من شراب محبت که ریخته است

سرشار م از تغزل و میپرسمت به مهر
در ساغر تو گردش دوران چه ریخته است؟

رایج شده است سکه ی تذویر و بعد از این



رایج شده است سکه ی تذویر و بعد از این
پنهان به سوی میکده  ، مسجد عیان روم

وقتی زمین به مست مدارا نمیکند
بگذار تا به گردش هفت آسمان روم

امیر عاملی

طبع غزلی


☘طبع غزلی☘

مگر به دور زمین آسمان نمیگردد؟
چرا به وفق مرادم جهان نمیگردد؟

به طعنه گفت به من ،ساقی قدح گردان
در این پیاله بجز شوکران نمیگردد

زمان جنگ مده دل به آن کمان ابرو
که تیغ آخته بی قصد جان نمیگردد

گره به کار من افتاد و کافرم خواندند
چنین بلا ز سرم بی گمان ،نمیگردد

زده است چنبره ماری به روی جان که مرا
زبان ز بیم دگر ،در دهان نمیگردد

عنان طبع غزل ساز من بدست دل است
چنانکه در پی نان؛ همچنان نمیگردد

#امیر -عاملی

تیری است پر از جان


تیری است پر از جان ؛
من و این کشور بی مرز
با بازوی زخمی و کمانی که ندارم

#امیرعاملی -قیصر منزوی

آنقدر نازکم


آنقدر نازکم
که اگر "ها" کنی مرا
در زیر پای خویش
 تماشا کنی مرا

#امیر عاملی -قیصر منزوی

 بهار مثل تو زیباست ؟یا تو ،مثل بهار

به هر دو حال بیا ، خانه را بهار  ببار

نسیم گو برساند سلام ما ؛به بهشت
وصال را ؛بنوازید با نوا ی سه تار

امیر عاملی

اخلاصم را اختلاص کردند آقا زاده ها

اخلاصم را

اختلاص کردند آقا زاده ها

امروز مجوز انبارداری
دروغ خواهم گرفت
   از ارشاد اسلامی

ازچین راستی وارد میکنند به ایران

و از اینجا کاستی به جهان


امیر عاملی
 

غزل آه

آنسان که از کشیدن بی حد کمان شکست
آیینه از غرور تو نا   مهربان   شکست

سنگ ملامت از همه سو میزنی ولی
ما را به  آه  هم بخدا، میتوان شکست

دیگر به قهر ،جانب بالا  نظر مکن
دُر  ستاره دَر صدف آسمان شکست  

رفتم برای چیدنت ای گل ! به سمت باغ
دیوار ریخت بر سرم و نردبان شکست

گفتی : شراب کهنه غم تازه میبرد
تا لب زدم به باده  دل استکان شکست

امیر عاملی

کردی رها کبوتر تنهایی مرا



کردی رها کبوتر تنهایی مرا
یعنی برو که این قفس ارزانی تو نیست

نیلوفر نگاه تو دامان نمی کشد
تقدیر من، مگو که به پیشانی تو نیست

#امیر_عاملی

رفتم برای چیدنت ای گل به سمت باغ

Image result for ‫نردبان باغ‬‎

رفتم برای چیدنت ای گل به سمت باغ

دیوار ریخت بر سرم و نردبان شکست


امیر عاملی



 در باز کرد و گفت:رهایی مبارکست

حالا که با هوای قفس آشنا شدیم


 امیرعاملی

کردی رها کبوتر تنهایی مرا



 کردی رها کبوتر تنهایی مرا
یعنی برو
که این قفس ارزانی تو نیست

نیلوفر نگاه تو دامان نمیکشد
تقدیر من ،
مگو که به پیشانی تو نیست

شعر : امیرعاملی 
نقاشی : نگار

در ما همیشه هست زلیخا ی دیگری


در ما همیشه هست زلیخا ی دیگری
اما کجاست یوسف زیبای دیگری؟

یوسف رخی بباید و تهمت کشیده ای
تا پرده بر درد  ز زلیخا ی دیگری

ما زنده میشویم ولیکن در این دیار
پیدا نمیکنیم مسیحای دیگری

آشوب در نگاه تو بیداد میکند
هرگز مباش فکر تماشا ی دیگری

مگذر بچشم عاشق شیدا که بی گمان
خواهی شکست حرمت رسوای دیگری

دریا کفاف تشنگیم را نمیدهد
رودی دگر بباید و دریای دیگری

 امیرعاملی

ای پری

http://s7.picofile.com/file/8247418392/pariii24.jpg


ای پری

چرا نمی پری ؟
بال و پر بزن که وقت رفتن است
ماندگاری تو در زمین صلاح نیست
رفتنت بدان ، یقین که اشتباه نیست
ما زمینیان هماره زخم میزنیم
ما بدیم،ازتمام مابترس
از دو پا بترس،اززمین برو،نازنین برو

امیر عاملی

روزی قرار بود عقاب و هما شویم


روزی قرار بود عقاب و هما شویم 

امروز همنشین کبوتر چرا شدیم ؟ 


در باز کرد و گفت:رهایی مبارکست 

حالا که با هوای قفس آشنا شدیم 


#امیر_عاملی

نگاهت، پایتخت مهربانی است


نگاهت، پایتخت مهربانی است
لبت، مانند آغاز جوانی است

همه چیزی شود روزی فراموش
فقط مهر و محبت جاودانی است

سخنهای تو همچون شعر حافظ
زمینی نه، تمامش آسمانی است

بخوابم آمدی اسرار گفتی
که اسرارت چنان لطفت نهانی است

تنت، شهری است مملو از ملائک
نگاهت پایتخت مهربانی است

#امیر_عاملی

فایل صوتی شعر "بتخانه ی سیار"

دانلود فایل صوتی  شعر "بتخانه ی سیار" با صدای امیر عاملی

برای دانلود روی دانلود کلیک کنید


دانلود 


Image result for ‫بت خانه‬‎

سوال 'تن فروش' از 'شیخ'...

Image result for ‫فاحشه‬‎

'تن فروشی' گفت با 'شیخی' که ایمان میخری ؟
بو سه ای را در بهای لقمه ای نان میخری ؟

در پشیمانی بزن پیشانیت را روی خاک
سجده را با قیمت زلف پریشان میخری ؟

شب ندارم جای خواب و روز جان راحتی
ای خیال آسوده، بانویی هراسان میخری ؟

دوزخ ات را میخرم با قیمت نقد بهشت
تو بهشت پیکرم را مفت و ارزان میخری ؟

شیخ بار انداخت و زن بار دار درد شد
پایتخت آرزوها  طفل گریان میخری ؟؟

#امیر_عاملی

افسونگری

Image result for ‫عقل و عشق‬‎

افسونگری

"عقل بیمقدار"اگر   "فرزانه " میخواهد مرا
"عشق لاکردار" هم "دیوانه " میخواهد مرا

"عقل "میگوید که در "پیله " بمان بیرون مرو
"عشق" تا پر سوختن "پروانه " میخواهد مرا

هر که شیرین عقل شد ،دیوانه میخوانند خلق
یار شیرین کار من ؛ دردانه میخواهد مرا

دانه دانه  اشک , تسبیحی شود در دست صبح
آن بهار آهنگ اگر صد دانه میخواهد مرا

میشوم افسانه از "افسون " چشمش بعد از این
چونکه افسونکار من ؛ "افسانه " میخواهد مرا

امیرعاملی

کاشکی در ذهن من شوق جمل را بشکنی

Image result for ‫شکستن‬‎

کاشکی در ذهن من شوق جمل را بشکنی

 این بت زیبای با نام غزل را بشکنی

یا بگیری در بغل از مهر سرشار م کنی

 یا خیال بو سه و میل بغل را بشکنی
 بت شدن در ذات انسان است و من بد ذات تر
 پس تبر بالا ببر تا این هبل را بشکنی
من خودم بتخانه ای سیار م و باید که تو
 این من ،این بت ساز ؛این نفس دغل را بشکنی
 شاعری یعنی که تلخی را چنان شیرین کنی
 تا که با جادو گری نرخ عسل را بشکنی

امیر عاملی

ما با دل شکسته به پیکار آمدیم

Image result for ‫پرچم سفید‬‎
ما با دل شکسته به پیکار آمدیم
با پرچم سفید از این جنگ میرویم
                امیر عاملی

این قول عاشقیست که در عشق محکم است

Image result for ‫تسخیر قلب‬‎

این قول عاشقیست که در عشق محکم است
تسخیر قلب سخت ترین فتح عالم است

امیرعاملی

حضرت ابلیس

Image result for ‫شیطان‬‎


حضرت ابلیس


اگر مجال غمت نیست شادمانی کن
به رغم پیری زود آمده جوانی کن

زمانه خود پی آزار ماست در همه حال
تو چون زمانه میندیش ،مهربانی کن

طرب طبیعت عشق است و غم حکایت عقل
به رسم عشق طرب هر چه میتوانی کن
 
قسم بخور به خدا نه ، به حضرت ابلیس
نماز را چو مسافر شکسته خوانی کن

اگر چه نسبت محراب و میکده عشق است
چو مست ،مست شدی سجده ای نهانی کن

روانه شو سحری سوی مسجد جامع
و جمع اهل ریا را چو من روانی کن

#امیر- عاملی

بندی از دیوان زنجیرم بس است


بندی از دیوان زنجیرم بس است

مدعای عشق، تکفیرم بس است

تا بدانی با خلیلم الفتی است

اینکه در آتش نمی میرم، بس است

گردهان از آتش اندیشه سوخت

با زبان شعله، تفسیرم بس است

بیش از این، ای عاشقی! آبم بکن!

کاتش هجران به تبخیرم بس است

گر چه پای اختیارم دست اوست

اینکه دامان تو می گیرم، بس است

هر زمان، می گیرم از خود انتقام

گرچه بیدادت به تقصیرم بس است

همرهان ساز مخالف می زنند

مطربا! دیگر بم و زیرم بس است

تا بخوانم با دل مجنون، امیر!

بندی از دیوانم زنجیرم بس است

امیر عاملی

گناه نو

توبه باید کرد ؛اما کو مجال توبه ای ؟
تازه باشد گر مجالی ،نیست حال توبه ای

این پشیمانی همان بال پریدن در هواست
لیک مجانی نمیبخشند بال توبه ای

یاد "حر" افتادم و نام حسین بن علی
زنده شد در قلب تاریکم خیال توبه ای

تا به کی در چاه دنیا ؛تا کجا نقص گناه؟
آدمی را میبرد بالا ؛کمال توبه ای

عشق را طاقت نیاوردیم و عقل بی خرد
شد خود ش افسوس ،اسباب زوال توبه ای

از گناهان ساده مگذر ،گفت :با من رهروی
هر گناه تازه ای باشد مجال توبه ای

#امیر - عاملی  

جهان بی همدم

جهان بی همدم

تنیده ایم به تنها شدن ولی با هم
و نیست یکنفر از جمع ،همدم و محرم

نه غم شبیه غم و نه نشاط شادی داشت
طلا نمای بدل بود ؛شادی بی غم

دریده ایم چنان گرگ ،همدگر را لیک
    چو تهمتیم به نام مبارک آدم

خیال شعر چنان پخت ذهن خامم را
که با کلام نکردم بغیر ظلم و ستم

کجاست ؟ترکه ی تنبیه تا مرا بزند
چنان معلم اول به چوب خود محکم

مرا به گوشه نشینی نیاز بیشتر است
چو بار شهره شدن میکند کمر را،خم

چه جای شکر و شکایت ز مهر و قهر در این
مجال اندک ما و جهان بی همدم

امیر عاملی

تا هست لبت کوک به خندیدن دایم

تا هست لبت کوک به خندیدن دایم               
حیرانی چشمان من و دیدن دایم
تو در پی رویاندن گل با غزلی نغز                    
من نیز به هر گوش به گل چیدن دایم
با عربده ی نرگس مستت چه توان کرد            
جز در تو فرو رفتن و نالیدن دایم
ای شمع تو میسوزی و پروانه به دورت            
سرگرم به جانبازی و چرخیدن دایم
خورشید دل افروزی و از پنجره ماه                 
بیرون زده ای از پی تابیدن دایم
بیدارتر از چشم قشنگ تو ندیدم                      
چشمی است که خندیده به خوابیدن دایم
طاووس چمنزار تماشایی و هردم                     
سرگرم خودآرایی و بالیدن دایم

امیر عاملی