امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

به پیچ و تاب سر زلف خود مشو مغرور

به پیچ و تاب سر زلف خود مشو مغرور"
که اهل معرفت از این غرور،بیزارند

مبر دلی چو نگه داشتن نمیدانی
مگو که که "مهر" و "وفا" نیز مثل ابزارند
 
امیر عاملی

کسی که دید خودش را ،به چشم من کور است

کسی که دید خودش را ،به چشم من کور است
همین منی که نوشتم ،خلاف دستور است

تو را به نام خدا بهتر است و باید خواند
مرا به نام خودم خواندن از خدا دور است

خدا که ساخته ای و خدا که ساخته ام
عروسکی است که گاهی به چشم ما کور است

تو دشمن من و ،من ، دشمن خودم هستم
مگو تفاوت ما چون" عنب" و" انگور "است

فلک چنانکه تو خواهی و من ، نخواهد گشت
که گاه بی نمک افتد غذا ، گهی شور است

به شب نشینی گلچهره گان مشو مغرور
ضیافت پس از این ،میهمانی گور است

به جبر ،آنکه دهد جان  دوباره بستاند
که این معامله آغاز و آخرش  زور است

#امیر -عاملی