امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

تیریم و از کمان محبت رها شدیم

تیریم و از کمان محبت رها شدیم
چندان رها شدیم که از هم جدا شدیم

آنقدر میوه داد درخت گناه که
در زیر بار میوه ی ممنوعه تا شدیم
 
روزی قرار بود عقاب و هما شویم
امروز همنشین کبوتر چرا شدیم ؟

در باز کرد و گفت:رهایی مبارکست
حالا که با هوای قفس آشنا شدیم

با مدعی بگو که چه تحقیر میکنی
ما را ،که در دهان گشاد تو جا شدیم
امیر عاملی