امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

خاطرات پا خورده

هزار شکوه بیان دقیقه ای غم نیست

در این مقام زبان گلایه محرم نیست


به امتحان ببر ای دوست ; دست بر شمشیر

ببین که سینه برای سپر شدن کم نیست


مگیر خرده چرا ما گناه کار شدیم

کسی که هیچ گناه نداشت آدم نیست


میان دفتری از خاطرات پا خورده

کدام صفحه اش از اشتیاق درهم نیست ؟


وضو بگیر که باران اشک هجرانم

کم از طراوت آب زلال زمزم نیست


چگونه سر ندهم ناله ی سحرگاهی ؟

که غیر محو شدن در سرشت شبنم نیست