امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

با مرگ روز آخر غم چانه میزدم

با مرگ روز آخر غم چانه میزدم

یعنی که حرف "عقل"به  "دیوانه" میزدم

من در مسیر باد چنان شمع روشنی
طعنه به عمر کوته پروانه میزدم

همچون کبوتری که ز صیاد غافل است
در "دام" روزگار دم از "دانه" میزدم


# امیر عاملی

بی مرگ رهایی چه امید عبسی بود

بی مرگ رهایی چه امید عبسی بود
آن سوی قفس بال گشودن هوسی بود

فریاد من و داد تو ،در گنبد مینا
بر گوش گران زمزمه های جرسی بود

از رستم پیروز به تهمینه رساندند
سهراب نمیمرد اگر  -دادرسی - بود

تفسیر تو از مرگ جدایی است ولیکن
پرواز به من گفت که این  تن  قفسی بود

مانند حبابی سر دریای عدم ،آمدم و رفت
بر سنگ مزارم دو سه خط این چه کسی بود؟

#امیر-عاملی