امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

گفته بودی که بیایی و غم از دل ببری

گفته بودی که بیایی و غم از دل ببری
وعده ات بر  غمم افزود  غم تازه تری

عقل دیوانه شب هجر به دادم نرسید
عشق اما به من آموخت ز چشمت هنری

تیغ بر دار و ببین باختن جانم را
که در این جنگ ندارم بجز از دل سپری

سوخت پروانه و از شمع لبی شکوه نکرد
شده خاکستر خاموش کنون بال و پری

نه فقط سر شکند  جان بستاند  هیهات
باید از کوچه ی معشوقه ی ما در گذری

پدر از معرکه پیروز در آمد اما
چشم بد  دور که افتاد به زانو پسری

ناسزا گفتی و من تحفه سلام آوردم
جز زبان هنرم  نیست زبان دگری

#امیر-عاملی