امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

فرومایگان


بدون تکلف به این سادگی 

نمیدانی آداب دلدادگی 


فرومایگان را فروتن مخوان

که افتاده را هست آزادگی 


          امیرعاملی   

شراب ریخت و ...


شراب ریخت  و فرمود امتحان بد نیست 

و سر کشیدن یک جام شوکران بد نیست 


تمام حجم زمین را ،که دیده ای برخیز

برای تجربه دیدار آسمان  بد نیست

 

    #امیر_عاملی

بار عشق گلرخان ،گر شانه میخواهد منم

بار عشق گلرخان ،گر شانه میخواهد منم
کوچه و بازار اگر ، دیوانه میخواهد منم

شمع میسوزد ولی پروانه ای در کار نیست
هر کجا شمعی است ، گر پروانه میخواهد منم

حالا که دور ماست چرا زخم میزنیم ؟

حالا که دور ماست چرا زخم میزنیم ؟
با نیزه ی تفاخر و با خنجر غرور

نه اشتیاق جنت و نه بیم دوزخ است
آنرا که ممکن است کنون لذت حضور

امیرعاملی  

بوسید و خنده زد به رخ باغبان و رفت

بوسید و خنده زد به رخ باغبان و رفت
باد صبا مگر به گل لاله محرم است ؟

با زندگی کنار بیا جای چانه نیست
وقتی حدیث مرگ ،حدیثی مسلم است

        

http://s7.picofile.com/file/8245555976/amir454.jpg

 اگر که روح هنر شاعری است باید گفت :
تو شاعرانه ترین معنی هنر شده ای

برای دیدن رویت ،هنوز پشت درم
بیا به پرسش احوال در به  در  شده ای

#امیر -عاملی 

اگر که روح هنر شاعری است باید گفت :

اگر که روح هنر شاعری است باید گفت :
تو شاعرانه ترین معنی هنر شده ای

برای دیدن رویت ،هنوز پشت درم
بیا به پرسش احوال در به  در  شده ای

#امیر -عاملی  

مستم و گم کرده ام امشب مسیر خانه را

مستم و گم کرده ام امشب مسیر خانه را
تا کجا با سنگ خواهی زد من دیوانه را ؟

شور مستی آنچنان دارم که حتی میتوان
روی دوش خود کشم تا مسجدی میخانه را
#امیر-عاملی

قسم به نیمه ی لیوان غم که خالی نیست


قسم به نیمه ی لیوان غم که خالی نیست
کسی به باور دردم در این حوالی نیست
بجان عشق، بجان شما، بجان خودم
که عشق اول درد است و بی خیالی نیست

گفت:حافظ باز کن آمد بیاد م این غزل



گفت:حافظ باز کن   آمد بیاد م این غزل
سینه مالا مال دردست ای دریغا مرهمی
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
اینهم از فاضل شنیدم هست شعر محکمی
#امیر - عاملی

عمرم به هدر رفت و نفهمیدمت ای عقل

عمرم به هدر رفت و نفهمیدمت ای عقل
در مملکت عشق هم آیا خبری نیست ؟
فرمود به من عشق جگر سوز و دگر هیچ
بسیار خبر هاست به هر جا خبری نیست


$ امیر عاملی

یخ بسته است آینه در عصر انجماد

یخ بسته است آینه در عصر انجماد
پاییز سرد جای خودش را به برف داد
غمگین مشو رقیب  رفیقی نکرده بود
گر آبروی عاریتی   را به باد داد
#امیر -عاملی

گفت:حافظ باز کن آمد بیادم این غزل

گفت:حافظ باز کن   آمد بیاد م این غزل
سینه مالا مال دردست ای دریغا مرهمی
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
اینهم از فاضل شنیدم هست شعر محکمی
#امیر - عاملی

با اینکه گاه تا خود افلاک می پرم

با اینکه گاه تا خود افلاک می پرم

اما بجان دوست که از خاک کمترم

هر شب به رسم توبه سر شیشه بشکنم

هر روز در هوای بتی جامه می درم


# امیر عاملی