امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

بی تو

بی تو جهان بجان تو ،رنگ پریده بود
غاری که هیچ روزن نوری ندیده بود

از بخت بد ،تمام عصا ها شد اژدها
حتی قلم به دست ، چو مار خزیده بود

با سامری رفیق شد و نرد عشق باخت
گوساله ای که باغ خدا را چریده بود

آن دزد با چراغ ، که کالا گزیده برد
با پاسبان به مسجد ما ، آرمیده بود

شعر است و هر چه پیش بیاید خوش آمده است
کو شاعری که پرده ی عرفان دریده بود؟