مثل پیمانه ی می ؛ دست به دستم بردند
گرچه صد بار به هر دست شکستم ،بردند
شحنگان در شب بیداد خماری و عذاب
به گمانیکه من سوخته مستم، بردند
ماهرویان دل هرجایی و غمگین مرا
تا شدم خسته و از پای نشستم بردند
تکه های تن غارت شده را قاضی و دزد
بعد از آنی که چو آیینه شکستم بردند
جمع کردم همه ی عمر ؛ ورق پاره ی شعر
ریختم در چمدانی و چو بستم بردند
#امیر-عاملی
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 ساعت 09:37