ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گفته بودی که بیایی و غم از دل ببری
وعده ات بر غمم افزود غم تازه تری
عقل دیوانه شب هجر به دادم نرسید
عشق اما به من آموخت ز چشمت هنری
تیغ بر دار و ببین باختن جانم را
که در این جنگ ندارم بجز از دل سپری
سوخت پروانه و از شمع لبی شکوه نکرد
شده خاکستر خاموش کنون بال و پری
نه فقط سر شکند جان بستاند هیهات
باید از کوچه ی معشوقه ی ما در گذری
پدر از معرکه پیروز در آمد اما
چشم بد دور که افتاد به زانو پسری
ناسزا گفتی و من تحفه سلام آوردم
جز زبان هنرم نیست زبان دگری
امیر عاملی