امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

همه زیبا، همه خوبند،


همه زیبا، همه خوبند،

 شما هم خوبید؟
با همه بیش و همه کم،
 همه ی غم خوبید؟
گفته بودید!
که با ما سر سازش دارید
تا نگوئیم به مردم که شما کم خوبید

غزل آینه "فایل صوتی"

دانلود فایل صوتی شعر خوانی غزل آینه
روی دانلود کلیک کنید

دانلود

غزل آینه


غزل آینه


از" من" به" تو" ؛چنانکه جفا ،غیر ممکن است
از "تو" به "من " امید وفا غیر ممکن است

فرض محال نیست محال ای بلای جان
دیگر مپرس اینکه چرا غیر ممکن است

انداختم به زیر سرم را که بگذری
اینگونه از رقیب حیا غیر ممکن است

بار دگر ،بیفتم اگر زیر پای تو
بر خاستن دو باره ز جا ، غیر ممکن است

هرگز گمان مبر که فراموش میشوی
دل کندن از تو ،آینه را ؛غیر ممکن است

#امیر -عاملی           

گاهی پیاده آیم و گاهی سوار هستیم

گاهی پیاده ایم و

 گاهی  سوار هستیم
در ایستگاه دنیا ؛
 ما همقطار  هستیم

یکروز دو پرستو ؛
یکشب دو تا عقابیم
 آزار خویشتن را ؛
 آیینه وار هستیم

امیر عاملی

آه ازفراق

آه ازفراق

دلبری میکند آن ماه نهان ازنظرم

خون شده درغم وهجران فراقش جگرم

 دیده،نادیده جمالش شده عاشق آری

میروم تاکه که ازاین پیله بشوقش بپرم

شدم آلوده به انواع گناهان ودریغ

بازهم طالب دیدارجمال قمرم

شرمسارتوام ای شمع شب افروزکه هیچ

 مثل پروانه نبوده است شهادت هنرم

گفت وخوش گفت که هان غافلی وبی هنری

گفتمش: دردمن این است کزاو بیخبرم

چه غم ازتابش خورشید؟که دارم به معاد

چترلطفی زبتی سایه نشین روی سرم

هفت بیت ازغزل قامت آن سرو بلند

گفتم ونیست دگرحرف حساب  دگرم

امیر عاملی

تو از بهار هم ای گل ،بهار تر شده ای

تو از بهار هم ای گل ،بهار تر شده ای

شمیم شبنم در دامن سحر شده ای

ز نردبان فلک سوی بام شب رفتی
خبر رسید که در آسمان قمر شده ای

اگر که روح هنر شاعری است ،باید گفت :
تو شاعرانه  ترین معنی هنر شده ای

امید وصل نباشد  ،سر تلاقی نیست
شنیده ام که دگر راهی سفر شده ای

نیامدی و دلم زیر بار غصه شکست
بسان شیشه ی با سنگ مختصر شده ای

برای دیدن رویت هنوز پشت درم
بیا به پرسش احوال در  به  در شده ای

#امیر -عاملی  

شاهنامه

شاهنامه

تا غنچه غرق لذت خمیازه میشود
گل را ،برای مرگ نفس تازه میشود

پیراهنی است
 پیله ی پروانه چون درید
تازه برای پر زدن اندازه میشود

با قیمت شکستن سهراب نوجوان
رستم به شاهنامه پر آوازه میشود

حبس ابد
شده است مرا ،روح در بدن
پس کی
روان به جانب در وازه میشود ؟

"ما کمتریم"
 و لشکر اندوه بی شمار
گر بازگو کنم غم تو تازه میشود

#امیر-عاملی

امید وصل نباشد ،سر تلاقی نیست

تو از بهار هم ای گل ،بهار تر شده ای
شمیم شبنم در دامن سحر شده ای

ز نردبان فلک سوی بام شب رفتی
خبر رسید که در آسمان قمر شده ای

اگر که روح هنر شاعری است ،باید گفت :
تو شاعرانه  ترین معنی هنر شده ای

امید وصل نباشد  ،سر تلاقی نیست
شنیده ام که دگر راهی سفر شده ای

نیامدی و دلم زیر بار غصه شکست
بسان شیشه ی با سنگ مختصر شده ای

برای دیدن رویت هنوز پشت درم
بیا به پرسش احوال در  به  در شده ای

#امیر -عاملی

http://s7.picofile.com/file/8245555976/amir454.jpg

 اگر که روح هنر شاعری است باید گفت :
تو شاعرانه ترین معنی هنر شده ای

برای دیدن رویت ،هنوز پشت درم
بیا به پرسش احوال در به  در  شده ای

#امیر -عاملی 

اثر استاد بر گنبد مقبره قیصر امین پور

طرح روی کنبد قیصر امین پور اثر استاد امیر عاملی



غزلی برای نگاربانو

نگار

آبشاری که سر دوش شما،
ریخته بود
با دل سخره ی من ،
سخت در آویخته بود

یاد گیسوی تو در
 حافظه ی حافظ هم
حس خلق غزل ناب
 بر انگیخته بود

عقل در دایره ای ،
دور خودش میگردید
عشق پنهان به
 سر زلف تو آمیخته بود

عشق با جامه دری
عربده میزد که منم
عقل آرام چنان مردم
 فرهیخته بود

رنگی از خون و جنون
داشت هوافصل بهار
بسکه دل در قدمت
 روی زمین ریخته بود

#امیر _عاملی



بر خیز و بیا گرمی بازارم باش
حتی به دروغ شد ،
خریدارم باش

عید است
و دل گرفته ما تنهاست
تا سیزده را به در کنی یارم باش

#امیر  -عاملی ☘ ]

اگر که روح هنر شاعری است باید گفت :

اگر که روح هنر شاعری است باید گفت :
تو شاعرانه ترین معنی هنر شده ای

برای دیدن رویت ،هنوز پشت درم
بیا به پرسش احوال در به  در  شده ای

#امیر -عاملی  

پیراهنی از شکوفه بر تن آمد

پیراهنی از شکوفه بر تن آمد 

مانند چراغ لاله روشن آمد 


با اینکه همه به دیدنش میرفتند 

آیینه برای دیدن من آمد 


#امیر _عاملی

این روزها، کنار خودم تنها

این روزها، کنار خودم تنها

در یک اطاق کوچک و نورانی

با شعر زندگانی من شیرین

شعری که بی دروغ و دغل

بی بغض

از کودکانه های من خبرم داد

شعری که بال داد و پرم داد

مستغینم زعالم و آدم

من شاعرم شتاب ندارم

میلی به خورد و خواب ندارم

صبحانه شعر، ظهر و شبم شعر

ذرات من به شعر نشسته است

ناچارم اینکه شعر بگویم

شعری نفس کشیده ام امروز

شعری که زندگی است برایم

آیینه ای مقابل من بگذار

شعر مرا هزار برابر کن

همزاد لحظه های اهورایی است

شعر من است؟ یا که خودم هستم؟

این شعرها که حاصل تنهایی است

روی زمین به پای تو میریزم

ای قهرمان زندگیم

  ای زن!

***

مادرم میان خانه راه می رود

مادرم میان خانه راه می رود 

آش می پزد 

پیاز خرد می کند 

مادر بلند قامتم 

مادر قیامتم 

مادری معلم کتاب وحی 

او تمام کارهای خانه را دقیق می کند 

بچه داری و تمیز کردن اتاق 

رب گوجه می پزد 

پیاز رنده می کند 

مادرم چه می کند ؟ 

مادر بلند قامتم 

مادر قیامتم 

نه خیال می کنم 

آه ! مادرم کجاست؟

آن بزرگ خاندان عاملی 

مادری جوان 

مادری که لحظه ی شکفتن شکوفه اش 

چون کبوتری پرید و رفت سوی آسمان 

من چقدر بچه بودم آن زمان 

عصر جمعه بود

عصر جمعه ای که آب یخ زده 

طناب یخ زده 

مادرم چنان قناری ای که از قفس رها شود 

پر کشید و رفت 

خانه شد قیامتی و من 

شاد از شلوغی زیاد 

بی خبر از این که خانه بی حضور او 

بدون نور او 

سوت و کور می شود 

شب رسید و در دلم کسی 

با بهانه های کودکانه می سرود : 

رفت با قطار مرگ 

هرچه بود 

حیف شد چه زود ..



امیر عاملی

کوچه بهشت

کوچه بهشت

 


تو کوچه بهشت بیا مشت بهارو واکنیم

    قایم بشیم پشت درخت همدیگرو صدا کنیم

    بچه بشیم داد بز نیم فرار کنیم قهر بشیم

    بزرگ نشیم که گرگ بشیم حمله به بره ها کنیم

    قسم به آسمون بیا یه قل دو قل بازی کنیم

    این همه سنگ روی زمین سفیداشو سوا کنیم

    یه وقت اگه بزرگترا با همدیگه دعوا کنن

    بریم بشون بخندیم و دعواشونو جدا کنیم

    تو کوچه اونقد بدویم که خستگی خسته بشه

    بعد شکست خستگی بریم تو جا لالاکنیم

    مادر که گفت بسه دیگه برید رو درس و مشقتون

    از ترس فردا مدرسه لای کتابو واکنیم

    دلم گرفته بچه ها برای وقت بچگی

    پاشیم بریم روپشت بوم بادبادکی هوا کنیم

    بچگی رو گرفتن و یه آقا بستن بهمون

    کاشکی دوباره بچه شیم کفش کوچیک به پا کنیم

بهترین مادر بزرگ عالم

بهترین مادر بزرگ عالم



حالاچشمات یه طلسم واسه من

    اسمتم بهترین اسمه واسه من

    پر عشقی، پر شوری به خدا

    رو زمین یه تیکه نوری به خدا

    عمریه تو بند من اسیر شدی

    پای من نشستی تا که پیر شدی

    تو چشات ابره و نم نم می باره

    نیگاهت بهار و یادم میاره

    گلای دامنتو که آب می دی

    سوالم رو با نیگات جواب می دی

    قالی زیر پات یه باغ گل می شه

    زندگی با تو چه سبزه همیشه!

    گرچه افسرده شدی پر از غمی

    بهترین مادر بزرگ عالمی

    کاشکی تا همیشه پیش ما باشی

    عطر مهربونی رو ما بپاشی

    ولی حیف شد بازم از خواب پریدیم

    تو رو رو تخت قشنگت ندیدم


ایکه غیر از غم عشقت به دلم تسکین نیست

ایکه غیر از غم عشقت به دلم تسکین نیست

هیچکس  با من مسکین چو تو  سر سنگین نیست 

  

صد دعا کرده ام اما بخدا از لب تو 

به تعارف شده   یک زمزمه ی آمین نیست


داغ میگفت : " به پیشانی زاهد  با عشق"

مهر باطل که نشان دادن درد  دین نیست


ملت عشق جدا از همه ی ملت هاست 

جز "وفا" غیر "محبت" ثمر آیین نیست


ساحل  از موج تمنا ی نشستن میکرد

موج بر خاست که آسودگیش در این نیست 


#امیر - عاملی 

میریزی از شراب نگاهت بجان من

میریزی از شراب نگاهت بجان من 

جان منست در نظرت استکان من ؟ 


اندازه ی سکوت به تو دل سپرده ام 

ای های و هوی نیمه شب  آسمان من 


گاهی برای شعر شدن شعله لازم است 

آتش ببار در من و بر استخوان من 


وصف تو را ،کدام غزل میشود حریف ؟ 

توصیف شعر ناب کجا و توان من 


طفلان چهار بار به سال امتحان دهند 

ای عشق ! هر شبست ،شب امتحان من

کاشکی در ذهن من شوق جمل را بشکنی

کاشکی در ذهن من شوق جمل را بشکنی 

این بت زیبای با نام غزل را بشکنی 


یا بگیری در بغل ،از مهر سرشار م کنی 

یا خیال بوسه و فکر بغل را بشکنی 


بت شدن در ذات انسان است و من بد ذات تر 

پس تبر بالا ببر   تا این  هبل را بشکنی 


من خودم بتخانه ای سیار م و باید که تو 

این من ،این بت ساز ، این نفس دغل را بشکنی 


شاعری یعنی که ، تلخی را چنان شیرین کنی 

تا که با جادو گری نرخ عسل را بشکنی 


#  امیر _ عاملی ،،،،

کرده تقدیم به ما فاصله ها را غم تو

کرده تقدیم به ما فاصله ها را غم تو
میبرد سر بخدا حوصله ها را غم تو

دود پیچیده به هر جا و نفس ممکن نیست
زده امروز مگر باز کجا را غم تو؟

خیل جمعیت مشتاق فراوان گردد
گر نشانی برود آینه ها را غم تو

هست اکسیر و عجب خاصیتی دارد عشق
که توانگر کند از لطف گدا را غم تو

بارها  پیک دعا آمد و خالی برگشت
برده افسوس که تاثیر دعا را غم تو

سوخت پروانه ولی شمع لبی باز نکرد
تا چه تفسیر کند باز  وفا  را غم تو ؟

#امیر - عاملی


به شجریان جان







به استاد آواز ایران محمد رضا شجریان و به امید شفا ی کامل آن بزرگ مرد موسیقی

به جام صبح ،تبسم بریز و شادم کن
اگر به خنده نشد ،با عتاب یادم کن

ز سرد مهری ایام  سخت منجمد م
بتاب و فارغ از این درد انجماد م کن

کمم چنانکه تحمل ،کم آنچنانکه وفا
تو ابتکار بزن چون جفا زیاد م کن

چقدر وعده ی دوزخ ؟ بهشت جان بر خیز
به جام مرحمتی ،فارغ از معادم کن


خدا بزرگ ،خدا مهربان ،خدا خوب است
به شاه راه سلامت بیا و شادم کن

#امیر -عاملی

پخش صوتی شعری تقدیم به استاد شجریان




لب نزن ؛حنجره را باز کن و ناز بریز
به وطن بارشی از رحمت آواز بریز

ربنا پخش کن از سینه ی شور انگیزت
گر چه ماه رمضان نیست ،می راز بریز

باز کن پنجره ی حنجره ات را که بهار
گفته از من بستان و به دل ساز بریز

"شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای"
باز اعجاز کن و شور ز شهناز بریز

قرعه ی زمزمه با نام تو پیوست بخوان
صدف خاطره را گوهر اعجاز بریز

شجریانی و باید که بمانی برخیز
آخر شعر مرا ،باده ی آغاز بریز

#امیر -عاملی      

غزل فروتنی به صورت صوتی

پخش به صورت صوتی :


گر چه ،چنان غمت به دلم سر نمیزنی
آیینه ای و محرم تنهایی منی

باید بجای گریه غزل گفت و شاد بود
دنیا نیرزد ای همه هستی ،به ارزنی

سر میزنند غصه و غم روز و شب ولی
در حیرتم چرا تو به من سر نمیزنی؟

اصلا تو کیستی؟بجز از یک خیال خام؟
در عصر سرد مهری انسان آهنی؟

ای من ! چقدر بسته ی دنیا شدی چرا ؟
جان میکنی ،ولی زجهان دل نمیکنی؟

ابلیس ای همیشه فرو مایه تا ابد
پیچیده ای غرور مرا در فروتنی؟

#امیر-عاملی

خوش آن زمان که بر آید به یک کرشمه دوکار

خوش آن زمان که بر آید به یک کرشمه دوکار”
یکی ظهور امام و یکی شروع بهار
خوش آن دمی که در  آید امام از در ما
و سایه اش برسد بی دریغ بر سر ما
اگر امام بیاید سلام می آید
سلام کن که از این ره امام می آید
خوشا کسی که در این نوبهار منتظر است
خوش آن نگاه که بر روی یار منتظر است
چه سود بی تو بهاران؟ بیا امام زمان
بیا و نیم نظر کن به ما امام زمان
بیا بزرگ بیا مهربان بیا مولا
بدون عشق صفایی ندارد این دنیا
تو هر زمان که بیایی بهار خواهد بود
زمان شادی بی اختیار خواهد بود
“خوش آن زمان که بر آید به یک کرشمه دوکار”
یکی ظهور امام و یکی شروع بهار

امیر عاملی