امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

از بس کلاغ آمده بر روی سیم¬ها

از بس کلاغ آمده بر روی سیم¬ها

تنگ است جا برای شما یا کریم¬ها


مانندکاه زرد و سبک گشته¬ای چرا

از جا نمی¬برند تو را این نسیم¬ها؟


من شاعرم در آینه تکثیر می¬شوم

زحمت چه می¬کشند به نَفی¬ام عقیم¬ها؟


صوفی و شیخ و زاهد و هرگمره دگر

هستند دشمنان خدا از قدیم¬ها


دستت دراز بود و کنون شیخ بی¬ادب!

کردی دراز پای خودت از گلیم¬ها


ما شاعریم و معجزه ما کلام ماست 

دیگرگذشت نوبت نوح وکلیم¬ها


ختم سخن که طالب ناز محمدیم

قرآن کجا و بیم شماها رجیم¬ها؟


________

پریشانگویی

اگر زاهد حقیقت داشت باید
نبود اینقدر اوضاع جهان بد

مرا دین نیست غیر از مهربانی
تو را دین نیست جز دستور و باید

اگر مذهب چنین پیچیدگی داشت
دل پیغمبران را نیز میزد

بدست آوردن یک دل ، بهشت است
که آزردن ضعیفان را ، نشاید

اگر که چند بیتی هم بگویم
بهم گویند  :  "یارو هست مرتد"

برو پرونده سازی کن که کاری
از این پرونده سازی ها نیاید

چه خواهی داد پاسخ ای پدر جان ؟
اگر فرزند پیغمبر  بیاید           

     امیرعاملی