غزل برای تو گفتن بهانه میخواهد بهانه نه،که غمی جاودانه میخواهد بهای وصل اگر عمر ماست حرفی نیست مگر معامله با عشق،چانه میخواهد؟ کمان کشیده اخم است و تیر مژگانش دل رمیده ما را نشانه میخواهد تو اجتماع نقیضین عقل و دل هستی چونین که عقل تو را عاشقانه میخواهد حکایت من و آغوش دوست معلوم است پرنده ای که دلش آشیانه میخواهد