ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نان خشکی!! نان خشکی!! نان خشکه
ای
مگر یک در از این صدها دربسته بر او آغوش بگشاید
بی تو جهان بجان تو ،رنگ پریده بود
غاری که هیچ روزن نوری ندیده بود
از بخت بد ،تمام عصا ها شد اژدها
حتی قلم به دست ، چو مار خزیده بود
با سامری رفیق شد و نرد عشق باخت
گوساله ای که باغ خدا را چریده بود
آن دزد با چراغ ، که کالا گزیده برد
با پاسبان به مسجد ما ، آرمیده بود
شعر است و هر چه پیش بیاید خوش آمده است
کو شاعری که پرده ی عرفان دریده بود؟