امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

تقدیم به احمد عزیزی

تقدیم به احمد عزیزی که در بستر بیماری در کما ست . با آرزوی سلامتی برای ایشان

یک عکس ناب قدیمی


عکس ناب چندین سال قبل  منزل امیرعاملی   مرتضی تدین   دکتر قلیچ خانی    و سرو دلیر

تشویق کورش طاهری ، نقاش 4 ساله

برگه چکی که استاد عاملی ، نقاشی کورش طاهری 4 ساله را خرید   به امید رشد چشمگیر او

چنان دلی که از این سینه میکنی شده ای

چنان دلی که از این سینه میکنی شده ای
شبیه سردی سرمای بهمنی شده ای

اگر چه آدم برفی تحملش سخت است
قبول کن ،تو دگر آدم آهنی شده ای

حقارتی است فرو مایگی  نمیدانی
که  غافل از برکات فرو تنی شده ای

پدر یکی است  ومادر یکی ،بپرس از خود
چگونه شد که در این دوره  ناتنی شده ای؟

به دوستی که چنان ساحلی تماشایی است
چه شد که غرق به گرداب دشمنی شده ای؟

خلاصه مثل دلت ،مثل سنگ خارایی
که کودکانه به گنجشک میزنی شده ای

#امیر عاملی

گفته بودی که بیایی و غم از دل ببری- شعرخوانی استادعاملی




گفته بودی که بیایی و غم از دل ببری
وعده ات بر  غمم افزود  غم تازه تری

عقل دیوانه شب هجر به دادم نرسید
عشق اما به من آموخت ز چشمت هنری

تیغ بر دار و ببین باختن جانم را
که در این جنگ ندارم بجز از دل سپری

سوخت پروانه و از شمع لبی شکوه نکرد
شده خاکستر خاموش کنون بال و پری

نه فقط سر شکند  جان بستاند  هیهات
باید از کوچه ی معشوقه ی ما در گذری

پدر از معرکه پیروز در آمد اما
چشم بد  دور که افتاد به زانو پسری

ناسزا گفتی و من تحفه سلام آوردم
جز زبان هنرم  نیست زبان دگری
امیر عاملی

اگر چو خانه ی خورشید از زمین دوری



اگر چو خانه ی خورشید از زمین دوری
ولی مقابل چشمم نشسته  چون نوری

میان دایره ی حیرتم ،نمیدانم
که وصل میکشدم ،یا شکایت دوری؟

مریز قهوه ی قاجار و شوکران عذاب
به جام من که فقط دلخوشم به انگوری

به پای بوسی کوه بلا ی عشق برو
پلنگ را نرساند به ماه  مغروری

به هر مقام که باشی وصال ممکن نیست
اگر که عاشق زاری به هجر مجبور ی

هر آنچه خواست دلم گفته ام ندارد راه
به کارگاه سرودن ،کلام دستوری

#امیر -عاملی

از ما فقط به رسم جدایی، سری جداست_امیر حسین عاملی

از ما فقط به رسم جدایی، سری جداست
آنهم به روی شانه ی غم با هم آشنا ست

سر میبریم با هم و بیگانه از همیم
بود و نبود قصه ی ما آخر ش کجاست،

تلخ است زندگی ولی از آن چه سر خوشیم
آب و هوای عشق شرابی ترین هواست

با رهزنان شب سخنی غیر از این نبود
این عکس ماه ماست که در برکه شماست

 هی رفت و آمد و به دلم ضربه زد فقط
موجی مردّد است که معشوق صخره هاست

دستان هیچکس گره از عشق وا نکرد

جز دست آنکسی که فراروی دست ماست


سروده ی امیر حسین عاملی فرزند امیر عاملی


با مرگ روز آخر غم چانه میزدم

با مرگ روز آخر غم چانه میزدم

یعنی که حرف "عقل"به  "دیوانه" میزدم

من در مسیر باد چنان شمع روشنی
طعنه به عمر کوته پروانه میزدم

همچون کبوتری که ز صیاد غافل است
در "دام" روزگار دم از "دانه" میزدم


# امیر عاملی

فایل صوتی تک نوازی و شعرخوانی

تار میلاد درخشانی      غزل امیر عاملی

برای دانلود کلیک کنید


ای که غیر از غم عشقت به دلم تسکین نیست


ای که غیر از غم عشقت به دلم تسکین نیست
هیچکس  با من مسکین چو تو  سر سنگین نیست

صد دعا کرده ام اما بخدا از لب تو
به تعارف شده   یک زمزمه ی آمین نیست

داغ میگفت : " به پیشانی زاهد  با عشق"
مهر باطل که نشان دادن درد  دین نیست

ملت عشق جدا از همه ی ملت هاست
جز "وفا" غیر "محبت" ثمر آیین نیست

ساحل  از موج تمنا ی نشستن میکرد
موج بر خاست که آسودگیش در این نیست

#امیر عاملی

متن مصاحبه مجله کیهان فرهنگی با استاد عاملی

ما عشوه می خریم قطعات ناز می کنند

این قوم که تنها به من ایراد بگیرند

این قوم که تنها به من ایراد بگیرند
کو تا که تماشا ی تو را یاد بگیرند
باید که به فهمیدنت ای فلسفه ی عشق
این مدعیان رفته و استاد بگیرند
امیرعاملی

به هر کس رو زدم تو زد تماشا کرد و حاشا کرد


به هر کس رو زدم تو زد تماشا کرد و حاشا کرد

چو گفتم درد سر دارم برآیم درد دل وا کرد

امیرعاملی

داد مظلومی مزن در پایتخت بی کسی


داد مظلومی مزن در پایتخت بی کسی
باج میگیرند و از ظالم حمایت میکنند
بر خدایان زر و تزویر دیگر دل مبند
که دعا ی دشمنانت را اجابت میکنند
گر چه با سنگ ملامت عاقلانم میزنند
عاقبت این خلق با دیوانه عادت میکنند
امیر عاملی

آن قناری باز زندان میفروخت

آن قناری باز  زندان میفروخت
طوطی سبز مسلمان میفروخت

کرده بود از بر ،برای کاسبی
مرد تنهایی که قرآن میفروخت

یوسف صدیق را برده فروش
چون نمیدانست ارزان میفروخت

هیچ چیزی جز متاع تن نداشت
دخترک  زلف پریشان میفروخت

آمد و با قیمت لبخند برد
آنکه در بازار ایمان میفروخت

جنتی میساخت از کاغذ بهشت
لیک در ارشاد قلیان میفروخت

#امیر -عاملی      

بی مرگ رهایی چه امید عبسی بود

بی مرگ رهایی چه امید عبسی بود
آن سوی قفس بال گشودن هوسی بود

فریاد من و داد تو ،در گنبد مینا
بر گوش گران زمزمه های جرسی بود

از رستم پیروز به تهمینه رساندند
سهراب نمیمرد اگر  -دادرسی - بود

تفسیر تو از مرگ جدایی است ولیکن
پرواز به من گفت که این  تن  قفسی بود

مانند حبابی سر دریای عدم ،آمدم و رفت
بر سنگ مزارم دو سه خط این چه کسی بود؟

#امیر-عاملی