امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

عمری اگر چه از غم عشق تو دم زدیم

عمری اگر چه از غم عشق تو دم زدیم


تازه خبر رسید در دوست کم زدیم


امروزه روز سخت پشیمان عالمیم


دستی اگر به دامن اهل کرم زدیم


در حبس روزگار نوشتیم یادگار


کی غیر غم به دفتر هستی رقم زدیم ؟


در عین وصل بیم جدایی امان نداد


جام فراق را شب مستی بهم زدیم


مظلوم عالمیم و ندانسته بارها


باد موافقی به کباب ستم زدیم


#امیر-عاملی

میدانم می آیی

میدانم ای گل بعد یک لبخند میایی

 

تا وا کنی از پای آدم بند میایی

 

مانند دریا مهربانی مثل دل عاشق

 

دل را  به دریا، تا زنی پیوند میایی

 

زیباست تکرارت, بهاری بعد  یخ بندان

 

پایان دهی تا سردی اسفند میایی

 

آیا به پاسخ می رسم روزی سوالم را

 

می پرسم از خود بارها دلبند میایی؟

 

تا درد دلها را کنی درمان سر پایی

 

با نوشداروی گلاب و قند میایی

 

پنهان شدی پشت کدامین گل؟ کدامین برگ؟

 

مردم همین ها را که می پرسند میایی

 

عزم رسیدن داری و پایان دلتنگی است

 

با چشم بسته بشمرم تا چند میایی؟

 

#امیر عاملی

با اینکه گاه تا خود افلاک می پرم

با اینکه گاه تا خود افلاک می پرم

اما بجان دوست که از خاک کمترم

هر شب به رسم توبه سر شیشه بشکنم

هر روز در هوای بتی جامه می درم


# امیر عاملی

اگر باید به گیسویت پریشانی بیاموزم

اگر باید به گیسویت پریشانی بیاموزم
بخواه از  راز دریاها ی طوفانی بیاموزم

به داغ بوسه راز  سر به مهری با تو خواهم گفت
بیا تا کفر زلفت را ،مسلمانی بیاموزم

مگر با اشک نستعلیق از این دود سیاه ای دل
به ابر و باد مشق صبح بارانی بیاموزم

دل از سجاده بر کن ،زانکه با یک آه میخواهم
تو را اسرار منزل های عرفانی بیاموزم

مگو تحصیل حاصل در طریق عشق ممکن نیست
بیا از نو تو را درسی که میدانی بیاموزم
امیر عاملی