امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر
امیر عاملی

امیر عاملی

خوشنویسی ، شعر

مثل پیمانه ی می



 
مثل پیمانه ی می
دست بدستم بردند
گرچه صد بار
به هر دست شکستم بردند

 
 #امیر -عاملی 
#نقاشی_نگار 
 

شعر خوانی صوتی "عقل بی مقدار اگر فرزانه می خواهد مرا"

دانلود شعر  "عقل بی مقدار اگر فرزانه می خواهد مرا "به صورت صوتی
دانلود
Image result for ‫دیوانه‬‎

سلامی همه خوش همه عاشقانه


سلامی همه خوش همه عاشقانه
پر از مستی می سرا پا ترانه
سلامی که دریا به ساحل فرستد
سلامی که یک دل ،به یک دل فرستد

امیرعاملی

عاشقانه ی 3

Image result for love

عشق یعنی تو باشی و من هم ،  عشق یعنی من و تو دمادم

هر زمانی کنارم نشینی، آسمان می نشیند کنارم

آفتابی تو ، من ذره یعنی، ذره ذره تو را می پرستم

    با وجود تو هستم ولیکن ، بی تو اصلاً وجودی ندارم

پیکرت را تراشیدم از ماه، پیرهن بر تنت کردم از آه

     تا نیفتی به چنگ رقیبان، می فشارم به بر سخت و محکم

می گریزی ز من همچو آهو، می شود در گلستان هیاهو

    می فشانی چو بر دشت گیسو، آهو از گیسویت میکند رم

این غزل را به پایت نوشتم ،پنج بیتی برایت نوشتم

   یعنی این که تو را دوست دارم از الان نه ، از آغاز عالم 


امیرعاملی

درخت حیرت



درخت حیرت
شاهکار استاد عاملی

خیالم رفت تا "نیما"




 خیالم رفت تا "نیما"
 به یوش و جنگل و صحرا
تو گفتی "منزوی"باشم
که عاشق را غزل بهتر

اگر زخم تبسم را،
زبان درد وا میشد
نمیشد داد آرامش ،به آتش زیر خاکستر


امیرعاملی
نقاشی نگار

برایت نقش خواهم بست

برایت نقش خواهم بست
روزی شکل آدم را
ولی بینی در آن تصویر مبهم
چهره غم را
 
به حوّا میخورم سوگند ،
آن زن مادر اوّل
که تعلیمت نداد آدم
قشنگیهای عالم را
 
چه غیر از خاطری موهوم
از قابیل یادت هست؟
بکش بر روی این دفتر
همان تصویر مبهم را
 
از اول پشت مادر خم شد
و پشت پدر لرزید
بیاد آور اگر دریافتی
در خویش آن دم را
 
و جنگ آغاز شد
بین برادرها و می دانی
تو از من خوبتر آن
جنگ نامردانه با هم را
 
هنوزم جنگ هست و
رنگ هست و آدم و حوا
نمیدانند نامحرم،
 نمیدانند محرم را
 
ولیکن دوستان و دشمنان
 را میشناسم من
نخواهم خورد بیهوده
 فریب رنگ پرچم را

امیر عاملی

غزل التماس

غزل التماس

گاهی به من که کشته ی عشقم سری بزن
یعنی سری به خانه ی بی همسری بزن

فال نخست ،حال مرا کرد منقلب
دیوان خواجه را ورق دیگری بزن

مسجد که بسته بود مشو نا امید از او
میخانه را به نام عبادت دری بزن

با اینهمه گناه ؛ امیدم به رحمت است
ای مرغ التماس ! به بالا پری بزن

بر مرکبی سیاه ،به درگاهت آمدم
شرمنده ام مگو که در دیگری بزن

#امیر _ عاملی

فال نخست


فال نخست

حال مرا کرد منقلب

دیوان خواجه را
ورق دیگری بزن

امیرعاملی

گاهی به من که کشته ی عشقم سری بزن



 گاهی به من که  کشته ی عشقم سری بزن

یعنی سری به  خانه ی بی همسری بزن

مسجد که بسته بود مشو نا امید از او
میخانه را برای عبادت دری بزن

امیر  عاملی
نقاشی نگار

با نامه ای سیاه به سوی تو آمدم


با نامه ای سیاه به سوی تو آمدم
شر منده ام ؛ مگو که در دیگری بزن

شعر : امیر عاملی         
نقاشی :  نگار

دکان دین

به سینه تا نزدم
سنگ شیخ چرکین را
دعا نکرده شنیدم 
جواب آمین را
شنیدنی است
 صدای خدا ،عجب زیباست
سبک کنیم اگر
بار گوش سنگین را

ز دین  دکان دو  "بر"
 ساخت زاهد کاسب
و میخورد همه ی عمر
 نان این  دین را

به دست بی ترک شیخ
بوسه زد جاهل
ببین به دین تفاخر
 دروغ تمکین را

به "جنتی" و جهانت
 به کام میگردد
چنین بهشت حرام است
 ما مساکین را؟

تمام شد غزل اما ؛
چگونه پاک کنم
ز خاطرات تو ،
شعری که هست غمگین را

امیر عاملی

غیر از وفا سراغ ندارم بغیر دوست




غیر از وفا سراغ ندارم بغیر دوست
در جام من شراب محبت که ریخته است

سرشار م از تغزل و میپرسمت به مهر
در ساغر تو گردش دوران چه ریخته است؟

رایج شده است سکه ی تذویر و بعد از این



رایج شده است سکه ی تذویر و بعد از این
پنهان به سوی میکده  ، مسجد عیان روم

وقتی زمین به مست مدارا نمیکند
بگذار تا به گردش هفت آسمان روم

امیر عاملی

طبع غزلی


☘طبع غزلی☘

مگر به دور زمین آسمان نمیگردد؟
چرا به وفق مرادم جهان نمیگردد؟

به طعنه گفت به من ،ساقی قدح گردان
در این پیاله بجز شوکران نمیگردد

زمان جنگ مده دل به آن کمان ابرو
که تیغ آخته بی قصد جان نمیگردد

گره به کار من افتاد و کافرم خواندند
چنین بلا ز سرم بی گمان ،نمیگردد

زده است چنبره ماری به روی جان که مرا
زبان ز بیم دگر ،در دهان نمیگردد

عنان طبع غزل ساز من بدست دل است
چنانکه در پی نان؛ همچنان نمیگردد

#امیر -عاملی

تیری است پر از جان


تیری است پر از جان ؛
من و این کشور بی مرز
با بازوی زخمی و کمانی که ندارم

#امیرعاملی -قیصر منزوی

آنقدر نازکم


آنقدر نازکم
که اگر "ها" کنی مرا
در زیر پای خویش
 تماشا کنی مرا

#امیر عاملی -قیصر منزوی